سیاره ی من



برای شروع باید اولین روزی که ما سه تا یعنی ممد و کاوه و خودم هم دیگه رو دیدیم رو توضیح و شرح بدم خخخخ . 

روز اول سال اول دبیرستان بود.

صبح ساعت 7 رسیدم مدرسه هیچکسو نمیشناختم که یهو یه چهره آشنا دیدم و اون ممد بود ( اینو یادم رفت بگم که من و ممد قبلا هم دیگه رو تو یه مغازه سی دی فروشی دیده بودیم واسه همین ی آشنایی کمی بین ما بود ) رفتم سمتش و گفتم : باز این 

گفت : ای بابا تو مدرسه هم اومدی دنبالم

گفتم : گمشو تو اومدی دنبال من 

از این فکر که "من هیچکسو نمیشناسم و میترسیدم " راحت شدم.

مراسم صبحگاهی تموم شد و ما رفتیم سمت کلاسا .

من و ممد میز اول نشستیم .

معلم اومد و یه سری توضیحات در مورد خودش داد و از ما خواست خودمون رو معرفی کنیم.

همه معرفی کردن تا رسیدن به یک پسری که زبونش میگرفت.

بلند شد گفت : کک.کا. کاووو کاوه 

معلم به خاطر اینکه استرس کاوه کم بشه گفت : خب قبلا کجا بودی؟؟ مدرست کجا بود؟؟

کاوه گفت : س.سما

و این شروع یک جریان مخرب در مدرسه بود . اگه اشتباه نکنم تا سال بعدش هیچکس نمیگفت کاوه همه میگفتن سما -_-

سما بیا فلان جا 

سلام سما 

هی سما بیا اینجا

برگه های امتحانو که میدادن همه میگفتن : سما چند گرفتی؟ خخخ

خب برگردیم سمت قصه ی خودمون  . بعد از اینکه زنگ اول خورد همه رفتیم تو حیاط من کاوه رو دیدم که وسط حیاط ایستاده رفتم سمتش و گفتم : سلام سما چیزه . کاوه  خوبی؟

گفت : سسلام خو.خوبم ممن.ممنون

گفتم : میخوای بیای تو اکیپ دو نفره ی ما ؟ من و ممد 

گفت باشه و این شروع یک رفاقت فوق العاده ی سه نفره بود. 

هنوز که هنوزه وقتی دور هم جمع میشیم یادی از خاطرات میکنیم و خوش میگذرونیم.

:)


خب قبل از نوشتن خاطرات باید یک سری توضیحات خدمت شما دوستان عزیز ارائه دهم ( چقد کیف میده آدم قلمبه سلمبه حرف بزنه خخخ )

اول باید چند نفرو معرفی کنم 

نفر اول دوست بسیار صمیمیم محمد   که هنوزم با هم دوستیم . فقط برای معرفی گفتم محمد .  همیشه میگیم ممد . این ممد آقا یک پسریه که همیشه تو فکره . شده ساعتها باهاش حرف میزنیم بعد میگه ها؟ چی گفتین؟؟ خیلی رو مخخخخه . ممد میکشمت . ببخشید هیجان زده شدم خخخ . خیلیم با معرفته.

نفر دوم کاوه ، این اقا گاوه عه ببخشید کاوه خخخ لکنت زبون داره و ما سر این مسئله خیلی سر به سرش گذاشتیم خدایا ببخش . کاوه یه پسر باحال و خوبه که اهل لات بازی هستش . نه اینکه مزاحمت ایجاد کنه هااااااااا نه . تو جمع خودمون لاته خخخخ

نفر سوم آقا اشکان یا به قول خودمون اچکان که تو یک جمله خلاصش کنم . پاستوریزه . خودتون دیه تا اخرش برید . هرکی توضیح اضافه خواست بیاد خصوصی تا بهش بگم خخخخ

اینا دوستای دوره ی دبیرستانم بودن . وقتی رفتم دانشگاه چنتا دیگه اضافه شد که اونا هم معرفی میکنم .

نفر چهارم علی ، افسرده ترین آدم تو زندگیم از عالم و آدم طلبکاره خخخ . یه پا صادقه هدایته خخخ کم مونده خودکشی کنه تا تکمیل شه .

نفر پنجم کمیل که این تو یک کلمه خلاصه میشه . منشوری -_-

نفر ششم سروش که یک بچه کاری و با معرفته همزمان درس میخونه و کار میکنه .  نسبت به بقیه شوخ طبع تره باحال تره بامزه تره 

و نفر آخر ( بازم هستا اما چون نمیخوام گیجتون کنم همین قدر کافیه ) نفر آخر خودمم -_- محمد 

البته فقط یک نفر میگه محمد . همه میگن ممد -_- اینم شانس منه دیگه .

آخه در مورد خودم چی بگم ؟؟؟ خیلی مهربونم خیلی خوبم عالیم توووووووپ اصلا فرشتم خخخخخ 

من علاقه ی زیادی به فیلم و کتاب دارم و عاشق نوشتنم و سعی میکنم همیشه همه رو خوشحال ببینم و خنده بیارم رو لبشون . مهربون با مقداری عصبی   -_- . 

این افردا قراره این وبلاگ رو اداره کنن البته به طور غیر مستقیم 

امیدوارم باعث بشه اندازه سر سوزن لبخند بیاره رو لبتون :)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جشنواره نوجوان خوارزمی نکات برگزیده Kelli آرشیو برترین فیلم های سینمایی جهان با لینک مستقیم Sany Movie بی نظیر گرافیک | عکس نوشته اسم Deangelo آموزش ایلوستریتور 2019 Jamie دانلود کتاب تراشکاری درجه 2